بر اساس پژوهشها و یافتههای دانشمندان دانشگاه ویکتوریا در نیوزلند، یادگیری زبان میتواند دچار تحولاتی ساختاری شود. دکتر سالزبرگر به عنوان پژوهشگر این زمینه دریافته است که بهترین روش یادگیری یک زبان این است که مواجهه حداکثری با الگوهای صوتی آن زبان ایجاد گردد؛ حتی اگر شما خیلی معنای آن چیزی که میشنوید را متوجه نشوید.
وی میگوید: ممکن است کمی خندهدار به نظر برسد که فقط گوش کردن به یک زبان حتی بدون درک معنای الفاظ و عباراتی که گوش میکنید، میتواند نقش مهمی در یادگیری زبان داشته باشد. و این چیزی است که ممکن است بسیاری از مدرسان زبان با آن مخالفت کنند.
توانایی ما در یادگیری لغات جدید به طور مستقیم با این موضوع در ارتباط است که چقدر با ترکیبهای مختلف صوتی که از آن لغت ساخته شده است، مواجه میشویم. به عنوان مثال اگر میخواهید زبان اسپانیایی را یاد بگیرید، گوش کردن زیاد به یک شبکه رادیویی اسپانیاییزبان به طرز حیرتآوری توانایی شما را در یادگیری زبان اسپانیایی و لغات جدید آن ارتقا میدهد.
پژوهشهای دکتر سالزبرگر در واقع روشهای موجود آموزش زبان را به چالش میکشد. فرضیه اصلی وی این است که گوش کردن ساده به یک زبان جدید، ساختارهای آن زبان و در نتیجه لغاتش را در مغز ثبت میکند.
بافتهای عصبی مورد نیاز برای یادگیری و فهم یک زبان جدید به صورت خودکار از طریق توجه و گوش کردن توسعه پیدا میکنند و این دقیقا همان روشی است که نوزادان و کودکان از طریق آن زبان اولشان را یاد میگیرند.
این پژوهشگر که بیش از 7 سال مشغول تدریس زبان روسی به دانشجویان نیوزلندی بوده است، بعد از مشاهده موارد متعدد از عدم موفقیت افراد در یادگیری زبان به شیوههای معمول، به فکر پژوهش در این حوزه افتاده است.
او مصائب و سختیهای طاقتفرسای دانشجویان را هنگام یادگیری یک زبان دیگر خصوصا در ابتدای آن مشاهده میکرد و موارد بسیاری را مشاهده کرده بود که به دلیل سختی مسیر فکر میکردند شاید برای این کار ساخته نشدهاند!
دکتر سالزبرگر به این فکر کرده بود که چطور میشود که یادگیری یک زبان جدید و لغات آن برای یک نفر این قدر ممکن است سخت باشد در حالیکه برای کودکان و اطفالی که زبان اصلیشان همان است، هیچ مشکلی وجود ندارد! و او پاسخ را در واکنش بافتهای مغزی انسان و تغییرات آنها به هنگام گوش کردن به ترکیبهای جدید صدایی یافت.
وقتی ما سعی داریم تا لغات جدیدی از یک زبان خارجی یاد بگیریم، با صداهایی مواجه میشویم که ممکن است در ابتدا هیچ واکنش عصبی در مغز نسبت به آنها نداشته باشیم. زبانآموزی که قصد یادگیری یک زبان خارجی را دارد، ممکن است تا پیش از آن تعداد کمی از ساختارهای عصبی مورد نیاز برای این کار را از قبل داشته باشد و بنابراین یادگیری لغات آن زبان برایش دشوار خواهد بود.
از این رو بود که تیم پژوهشی دکتر سالزبرگر به دنبال راههایی گشتند که از آن طریق بتوانند روال یادگیری زبان را برای افراد سادهتر کنند. یافته این گروه بسیار ساده بود: مواجههی حداکثری با آن زبان؛ که البته در این زمانه با توسعه تکنولوژیهای امروزی کار بسیار راحتی به نظر میرسد.
این روزها با پیشرفت فناوری، منابع مورد دسترس هر زبانی بسیار زیاد هستند. فقط کافیست که به منزل بروید و تلویزیون خود را روشن کنید و به اخبار تلویزیون با زبان دلخواه خود گوش کنید.
البته وی گوشزد میکند که افرادی که برای یادگیری یک زبان خارجی به کشور مقصد سفر میکنند و خود را در معرض فرهنگ و صداهای روزمره آن زبان قرار میدهند قطعا مزیتهای بسیار بیشتری نسبت به کسانی دارند که در کشور خودشان قصد یادگیری زبان دیگری را دارند.
از این رو مدرسان زبانهای خارجی باید به اهمیت مواجههی صوتی و گفتاری با یک زبان پی ببرند. مثلا یک ساعت تدریس متنی زبان فرانسه کافی نیست اما یک ساعت اضافه گوش کردن به یک فایل صوتی به زبان فرانسه میتواند تأثیرات چشمگیری داشته باشد.
زبانآموزی یک مهارت است و شبیه یادگیری چیزهای دیگر نیست. شما اگر میخواهید که یک وزنهبردار شوید، پس باید عضلههای خود را تقویت نمایید و با خواندن کتاب نمیتوانید یک وزنهبردار شوید. برای یادگیری یک زبان خارجی هم شما باید بافتهای عصبی مربوط به این موضوع را در مغزتان رشد دهید و این کار از طریق گوش کردن زیاد به موسیقیها، فیلمها و سایر صداها قابل انجام است.




